تنها هشت سال داشت که با خواندن روایت محمدعلی اسلامی ندوشن درباره پیکار رستم و سهراب دلبسته شاهنامه شد. او دهها بار پیکار رستم و سهراب را با چشمان نمناک مطالعه کرد تا اینکه بالأخره تصمیم گرفت دست به قلم ببرد و این داستان را در دنیای خیالی کودکانه خود طوری روایت کند که رستم در همان آغاز پیکار با سهراب، فرزند خود را بشناسد و بین این دو ارتباطی صمیمی شکل بگیرد.
نبرد رستم و سهراب تأثیر عجیبی بر محمدمهدی ناصری گذاشت به طوری که در آغاز هر سال تحصیلی، کتاب فارسی خود را برای پیدا کردن شعرهای حکیم سخن ورق میزد. بعدها نیز علاقه به فردوسی باعث شد او دلداده ادبیات بشود و به غزلسرایی و نوشتن شعر روبیاورد، اشعاری که تعدادی از آنها را در قالب کتابهای «یک غزل میهمان من باش» و «و عشق فرصتی میان ماندن و نماندن است» منتشر کرده است و پنج کتاب آماده چاپ دارد.
او شصتساله و ساکن محله طلاب است و تا امروز مسئولیتهای مختلفی را تجربه کرده است که در میان آنها عضویت کمیته ادبی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی سراسر کشور نیز به چشم میآید. ناصری داور و مسئول بررسی آثار چندین رقابت ادبی و هنری دانشجویی بوده است.
«همی تاخت سهراب چون پیل مست/ کمندی به بازو کمانی به دست» بیتی است که باعث آشنایی ناصری با فردوسی شده است، او درباره آشناییاش با اشعار فردوسی میگوید: هشتساله بودم که نام فردوسی را شنیدم و بعد هم اشعارش را. از همان روز تا حالا وقتی داستان رستم و سهراب را مطالعه میکنم، چنان محو اشعار زیبای حکیم میشوم که هربار آن را مرور میکنم ناخودآگاه در غم مرگ دلخراش سهراب اشک میریزم. شاید همین حس بود تا اینکه حدود سه سال بعد و در همان نوجوانی، تصمیم گرفتم شعر رزم رستم و سهراب را طور دیگری به نثر روایت کنم که در آن، رستم پیش از کشتن فرزندش، او را بشناسد.
علاقه آقامحمد به فردوسی بعد از رفتن به مدرسه بیشتر میشود. اشعار حکیم باعث شد با همکلاسیهای خود مدام درباره رستم و سهراب حرف بزنند. شدت این علاقه تا آنجا بود که اسامی اصلی شاهنامه مانند آرش، اسفندیار، بهرام، زال، نریمان، رستم، سهراب و... را به عنوان نام مستعار انتخاب و بعد هم به اتفاق برای خرید شاهنامه اقدام کنند. خاطرات اولین خرید کتاب شاهنامه در دوران راهنمایی هنوز در خاطرش هست: اشتیاق ما به فردوسی باعث شد پیش از رسیدن به اواسط سال تحصیلی، تصمیم بگیریم پولهای توجیبی خود را برای خرید شاهنامه پسانداز کنیم، تصمیمی که چند روز بعد موفق به اجرای آن شدیم و شاهنامه با جلد قهوهای رنگ در قفسه کتابخانهمان بود.
او ادامه میدهد: عشق به حکیم و فردوسی دست از سر من برنمیداشت و مدام اشعار را مرور میکردم تا اینکه یک اتفاق تلخ باعث شد من سرودن شعر را شروع کنم. سال 1356 مادرم به رحمت خدا رفت و من با الهام از شاهنامه شعر گفتن را شروع کردم، اشعاری که اولین بار در سال 1366 در روزنامه خراسان به چاپ رسید.
هرچه میگذشت شناخت او درباره حکیم توس و شاهنامه بیشتر و ارتباطش مستحکمتر میشد. دهه سوم زندگیاش با اتفاق دیگری همراه میشود. او که به نوشتن اشعار شاهنامه به خط خوش علاقه خاصی داشت، تصمیم میگیرد مدرک عالی خوشنویسان ایران را بگیرد. تعریف میکند: سال 1361 ازدواج کردم و دو سال بعد، در بخش معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی، مشغول به کار شدم. فعالیت در این بخش فرصت خوبی بود که دوباره به ادبیات و شعر روبیاورم.
تقریبا هرروز به درخواست همکاران و دوستانم یک بیت شعر از شاهنامه را خطاطی میکردم و به آنها هدیه میدادم تا اینکه به پیشنهاد یکی از استادان خطاطی، تصمیم گرفتم در انجمن خوشنویسان ثبتنام و این هنر را به صورت حرفهای دنبال کنم. در این دوره، بیشتر اوقات فراغتم را مشغول این کار بودم، حتی روزهای تعطیل از صبح تا نیمهشب. این تمرینها باعث شد مدرک عالی انجمن خوشنویسان را که آن سالها زمان معمول گرفتن آن حدود سه سال بود در مدت یک سال دریافت کنم.
پس از آن، سال 1373 کتابی به نام «دفتر دانایی» به قلم استاد کرمعلی شیرازی به دستم رسید. ایشان ابیاتی را با محتوای خردورزی از شاهنامه جمعآوری و منتشر کرده است و کتاب شیرین و دلچسبی است. این مجموعه شور و حال بیشتری برای قلم به دست گرفتن و خط نوشتن به من میداد.
ناصری اولین کتاب خود را سال 1386 با نام «یک غزل میهمان من باش» و دومین کتابش را با عنوان «عشق فرصتی میان ماندن و نماندن است» در سال1396به چاپ رساند. در سال 1394 بازنشسته شد و بعد از آن بود که با انجمن خردسرای فردوسی آشنا شد. این آشنایی ذوق و قریحهاش را شکوفا تر کرد به طوری که پس از آن بیش از 250 غزل، رباعی و سهگانی سرود که در قالب پنج کتاب آماده چاپ است.
اندیشمندان فارسیزبان فردوسی، حافظ، سعدی و مولوی را چهار ستون حوزه ادبیات فارسی میدانند، محورها و پایههایی که غفلت از هرکدام باعث انحراف و نابودی تدریجی زبان فارسی میشود. ناصری میگوید: جای تأسف است که ما حکیم و شاعر برجستهای همچون ابوالقاسم فردوسی را در مشهد داریم که همه بزرگان ادبیات جهان از آثارش الگوبرداری میکنند، حتی بسیاری از کشورها همچون مصر حسرت داشتن شاعری مانند او را میخورند، اما اگر از بعضی از ما مشهدیها بخواهند یک بیت از شاهنامه بخوانیم نمیتوانیم.
ما از فردوسی غافلیم. باید هرچه زودتر معرفی او را شروع کنیم، از کوچک گرفته تا بزرگ. بچههای ما باید پهلوانان شاهنامه را بشناسند. چرا خود ما با اشعار حکیم بیگانهایم؟
ناصری پس از درگذشت مادرش در سال 1356 نوشتن شعر را با الهام گرفتن از شاهنامه آغاز کرد. اولین شعر چاپشده از او در سال 1366 در روزنامه خراسان بود. اشعار شاعر محله طلاب چندین بار در میان آثار برگزیده جایزه بزرگ شعر سال قرار داشت و به پاس فعالیتهای ادبی و فرهنگیاش دهها لوح تقدیر از شخصیتهای برجستهای مانند وزیر وقت بهداشت، استاندار وقت و مدیران مراکز علمی معتبر مانند رئیس و معاون دانشگاه علوم پزشکی دریافت کرده است.
نکته جالب در آثار ناصری نقش شخصیتهای شاهنامه در بیشتر آثار اوست: نقش نگاهش تا نشیند بر تن آتش/ گل میشکوفد کمکم از پیراهن آتش/تلفیقی از رؤیاست شبهنگام بیمهتاب/ رقصیدن زلف شب و رقصیدن زلف شب و رقصیدن آتش/ من عاشقم عاشق که میسوزم بگو با غم/ بیهوده میترسانیام از خرمن آتش/ باید بسوزی تا بسوزانی در این دوزخ/ تا جان شود مطلوب ذهن روشن آتش.